کد مطلب:106661 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:155

نامه 037-به معاویه











[صفحه 129]

از نامه های امام (ع) به معاویه اما بعد خدا را از هر عیب و نقصی منزه می دانم، چه قدر تو پیرو خواهشهای نفسانی تازه و گرفتار هوا و هوسهای پیاپی هستی با تباه سازی حقیقتها و پشت پا زدن به پیمانهایی كه خواست خدا و راهگشای بندگان خداست. اما جار و جنجال فروان تو در مورد عثمان و قاتلانش، تو موقعی عثمان را یاری كردی كه به نفع خودت بود ولی هنگامی كه برای او سودی نداشت، او را خوار و تنها گذاشتی و یاری نكردی. می گویم (ابن میثم): آغاز این نامه چنین بوده است: براستی دنیا، موجودی شیرین، سرسبز، آراسته و خرم است، كسی به دنیا نرسیده مگر این كه او را از هرچه برای او سودمندتر بوده بازداشته است، در صورتی كه ما را به آخرت فرمان داده و واداشته اند. ای معاویه! آنچه را كه ناپایدار است ترك كن و برای جاودانگی كار كن، از مرگی كه سرانجام با او روبه رو می شوی، و حسابی كه پایان كارت با آن است، برحذر باش، و بدان كه خداوند هرگاه خیر بنده ای را بخواهد، ناپسندی را از او دور و توفیق اطاعت خود را برایش فراهم می آورد، هر گاه برای بنده ای خواستار شر گردد، او را فریفته ی دنیا می كند و آخرت را از یاد او می برد و میدان آرزوهای او را گس

ترش می دهد و از آنچه به صلاح اوست باز می دارد. نامه ی تو، به من رسید، تو را چنان یافتم كه مقصود خود را به صراحت بازگو نمی كنی و چیزی را غیر از گم شده ات می جویی، و در اشتباهی كوركورانه و سرگردانی گمراهی به سر می بری و به چیزی غیر از برهان و دلیل دست می یازی و به ضعیف ترین شبهات پناه می بری. اما درخواست شركت تو در امور و واگذاری سرزمین شام به تو، اگر من امروز این كار را می كردم دیروز (تا به حال) این كار را كرده بودم. اما این كه گفتی: عمر، تو را والی شام كرده است، كسانی را كه همتایش (ابوبكر) ولایت داده بود، عمر عزل كرد، و همچنین كسانی را كه عمر به فرمانداری تعیین كرده بود، عثمان بركنار ساخت، هیچ رهبری برای مردم تعیین نشده است، مگر آنكه صلاح امت را در نظر بگیرد، چه برای رهبران قبل از او آن مصلحت روشن بوده و یا از نظر آنان مخفی مانده باشد، و هر كاری، كار دیگری را در پی دارد، و هر زمامداری نظر و اندیشه ی خاصی دارد. آنگاه می رسد به عبارت سبحان!... تا آخر نامه. این بخش از نامه دو مطلب را شامل است: اول: تعجب از زیادی دلبستگی معاویه به خواسته هایی كه خود به وجود آورنده ی آنهاست و انحراف او از رفتن به جانب حق، به دلیل

پیروی از هوا و هوس. توضیح آن كه در هر زمانی، معاویه شبهه ای ایجاد و نظر تازه ای القا می كرد، تا بدان وسیله یارانش را گمراه سازد و در ذهن آنها بیندازد كه علی (ع) برای رهبری شایستگی ندارد، یك بار می گفت: او قاتل عثمان است، و یك مرتبه وانمود می كرد كه او را یاری نكرده و خوار و تنها گذاشته، و یك بار می پنداشت كه او قاتل صحابه ی پیامبر (ص) است و وحدت كلمه ی جامعه را به هم زده است، یك بار با دادن پول و صرف مال مسلمانان برخلاف دستور شرع، دیگران را از او برمی گرداند، و گاهی قبول می كرد كه او شایسته ی رهبری امت است، و از او درخواست تایید حكومت خود بر سرزمین شام را داشت، و افكار پوچی نظایر اینها را، خود می ساخت، و در پی این اندیشه های باطل، سرگردان و حیرت زده می ماند، با تضییع حقایقی كه باید پایبند آنها می بود، از قبیل اعتقاد بر این كه علی (ع) شایسته ترین فرد به امر خلافت است، و نسبت به عهد و پیمانهای مطلوب و مورد رضای پروردگار آگاهتر است، آن نوع پیمان و عهدی كه روز قیامت حجت خدا بر بندگان است، همان طور كه خدای متعال می فرماید: و اذ اخذ ربك من بنی آدم... دوم: پاسخ امام (ع) به سخن وی دباره ی عثمان و افتخار به یاری و كم

ك او، و پرخاش وی در مورد این كه، امام (ع) عثمان را خوار كرده است. عبارت: فانك... به منزله ی صغرای قیاس مضمر است. توضیح قیاس به این ترتیب است، موقعی كه عثمان از معاویه كمك و یاری خواست، معاویه، امروز و فردا می كرد، و وعده ی كمك می داد تا این كه سخت در محاصره قرار گرفت آنگاه یزید بن اسد قسربی را به جانب مدینه فرستاد، و به او گفت: هنگامی كه به محل ذی خشب رسیدی، همانجا توقف كن و مگو: (شخص حاضر در صحنه چیزی را می بیند كه غایب نمی بیند، زیرا من حاضرم و تو غایب.) یزید، می گوید: من در ذی خشب، توقف كردم تا وقتی كه عثمان به قتل رسید. آنگاه معاویه به وی دستور بازگشت داد، و او با سپاهی كه همراه داشت، به شام برگشت پس در حقیقت یاری معاویه برای خودش بود در صورتی كه برای یاری عثمان- تنها به خاطر این كه راه بهانه و عذری برایش باشد- سپاه خود را فرستاده بود، و این خودداری برای آن بود كه عثمان كشته شود، و مردم را به پشتیبانی خود دعوت كند، پس در حقیقت این كمكی بود به خود معاویه. زیرا كه این عمل او خود، باعث قتل عثمان شده و بهره برداری معاویه از این رویداد به نفع خواسته ی خود بوده است، و خوار و تنها گذاشتن عثمان موقعی بود كه او ن

یازمند به كمك بود. كبرای قیاس نیز در حقیقت چنین است: و هر كس چنان باشد، پس نباید افتخار به یاری عثمان كند و به دیگری نسبت خوار ساختن عثمان را بدهد. توفیق از جانب خداست.


صفحه 129.